برخی تلاش فراوان دارند که عشق و عرفان را امری بدعتآمیز و خلاف سنت اسلام معرفی کنند. من برای ردّ این پندار تا کنون دو پست «مقام حضرت عشق علیه السلام» و «حب مقدس و نا مقدس در قرآن» را نوشتهام و اینک در اینجا میخواهم روایتی را بررسی کنم که برخی با دستاویز قراردادن آن سعی دارند، به کسانی که از عشق و عرفان سخن میگویند و طرفداری میکنند، سخت بتازند و حتی آنان را به زشتترین نامها نظیر خر و گاو و سگ بخوانند و دهان به فحاشی بر ضد آنان بگشایند. تأسفآور این که سعی میکنند، چنین رفتار زشتی را با مؤمنان سیره خدا و رسول(ص) و ائمه(ع) قلمداد کنند.
1. اصل روایت عن محمد بن یحیى ، عن محمد بن الحسین ، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن داود بن سرحان ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله: إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم و أکثروا من سبهم، و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام، و یحذرهم الناس ولا یتعلموا[ن] من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فی الاخرة»(الکافی ج 2 ص 375؛ بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 17 ص 202 )؛ هرگاه بعد از من اهل شک و بدعت را دیدید، از آنان اظهار بیزاری کنید، بسیار به آنان دشنام دهید، آنان را سرزنش کنید، عیب آنان را بگویید(غیبت کنید) و آنان را سراسیمه کنید تا هوس تبهکاری در اسلام پیدا نکنند و مردم از آنان دوری کنند و چیزی از بدعت خود را به مردم یاد ندهند. خدا با این کار برای شما حسنات می نویسد و درجات شما را در آخرت بالا می برد.
2. شرح علامه مجلسی مجلسی در شرح این حدیث چند نکته را به این قرار بیان کرده است: 1. معنای «اهل الریب»: مراد از «اهل ریب» کسانی اند که در دین تشکیک میکنند و با القای شبهه مردم را به شک میافکنند. برخی نیز گفته اند: مراد کسانیاند که پایه دینشان بر گمانها و وهمهای باطل است؛ مانند علمای مخالف اسلام. نیز احتمال دارد، مراد از انان تبهکاران و متظاهران به تبهکاری باشد؛ چون آن از اموری است که مردم را در دین خود مردد می سازد. 2. معنای «بدعت»: بدعت عبارت از کاستی یا افزونی در دین است(المصباح). به نظر من بدعت در دین عبارت است از آنچه بعد از حضرت رسول(ص) به وجود آمد و هیچ نصی(آیه و حدیثی) در خصوص آن نقل نشده و داخل در عمومات نصوص نیز نیست یا درباره آن نهیی به طور خاص یا عام نقل شده است. به این ترتیب بدعت شامل چیزی نمیشود که داخل در عمومات نصوص است؛ مثل ساختن مدارس و نظایر آن که داخل در عمومات سکنی دادن مؤمنان و کمک کردن به آنان است یا مانند نوشتن برخی از کتابهای علمی برای مؤمنان که در زمینه علوم اسلامی است یا مانند لباس ها و غذاهای جدیدی که در زمان حضرت رسول(ص) نبوده و نهیی درباره آنها نرسیده که اینها داخل در عمومات امور حلال می شود؛ اما شکل خاص دادن به اموری که انجام آن به طور عام خوب است، بدعت است. برای مثال نماز خوب است و انجام آن در هر وقتی مستحب است؛ اما این که عمر رکعات خاصی را (به نام نماز تراویح) به شکل خاصی در وقت خاصی معین کرده است، بدعت است. خلاصه امور جدیدی که در دین وارد شده و درباره آن نصی نرسیده، بدعت است؛ چه اصل آن جدید باشد یا خصوصیت آن.... بدعت جز بر حرام اطلاق نمیشود؛ چنان که حضرت رسول(ص) فرمود: «کل بدعة ضلالة وکل ضلالة سبیلها إلى النار»؛ هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی راهش به آتش است. آنچه که عمر انجام داد، بدعتی حرام بود؛ چون پیامبر(ص) از به جماعت خواندن نافله(نماز مستحبی) نهی کرده بود.... شهید در کتاب قواعد خود می گوید: امور جدید بعد از پیامبر(ص) به اقسامی تقسیم می شود که به نظر ما نام بدعت جز بر مورد حرام آن اطلاق نمی شود. نوع اول، واجب، مانند نوشتن قرآن و حدیث در وقتی که بیم از بین رفتن آنها باشد... دوم، حرام، مانند مقدم داشتن غیر ائمه معصومین بر آنان و مناصب را از آنان گرفتن و والیان جور را بر ایشان رجحان دادن و باز داشتن آنان را از آنچه استحقاقش را داشتتد؛ کشتن شیعه و پراکنده و تبعید کردن آنان؛ به صرف بدگمانی به قتل رساندن؛ ملزم ساختن مردم به بیعت با فاسقان و تحریم کردن مخالفت با آنان؛ شستن در مسح؛ مسح کردن غیر پا؛ ... به جماعت خواندن نافله ها(نمازهای مستحبی)؛ اذان دوم در روز جمعه؛ حرام کردن دو متعه؛ شوریدن بر امام؛ ارث دادن به خویشان دور و بازداشتن از ارث خویشان نزدیک؛ ندادن خمس به اهلش؛ افطار کردن در غیر وقتش و ... سوم، مستحب و آن عبارت از مواردی است که ادله استحباب شامل آنها می شود؛ مانند ساختن مدارس و پل. چهارم، مکروه و آن عبارت از مواردی است که ادله کراهت شامل آنها می شود؛ مانند افزایش در تسبیح حضرت زهرا(س).... پنجم، مباح و آن عبارت از مواردی می شود که داخل در ادله اباحه می شود؛ مانند الک کردن آرد.... بدعت دو نوع است: بدعت هدایت و بدعت ضلالت. هرچه خلاف امر خدا و رسول(ص) باشد، مورد مذمت و انکار است و هرچه تحت عموم مستحبات قرار بگیرد و خدا و رسول(ص) به آن اجازه داده، مورد ستایش است و آنچه که خلاف شرع باشد، جایز نیست. رسول خدا فرمود: «من سن سنة حسنة کان له أجرها وأجر من عمل بها»؛ هرکه سنت نیکویی بنهد، پاداش آن و پاداش کسی که به آن عمل کند، از برای اوست، و در مقابل فرمود: «من سن سنة سیئة کان علیه وزرها ووزر من عمل بها»؛ هرکه سنت بدی بنهد، گناه آن و گناه کسی که به آن عمل کند، بر اوست، و این در مواردی است که بر خلاف فرمان خدا و رسول(ص) باشد.(النهایة) 3. معنای «سبّ»: مراد از سبّ اهل بدعت گفتن سخنی است که آنان را سبک کند. شهید ثانی گفته است: مقابله کردن با اهل بدعت با نسبتی درست است که راست باشد، نه دروغ ، ...امام صادق(ص) فرمود: «إذا ظاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غیبة»؛ هرگاه فاسق به فسقش تظاهر کند، حرمتی ندارد و غیبت او جایز است.... 4. معنای «باهتوا»: باهتوا(سراسیمه کنید) یعنی آنان را با برهان های قاطع ملزم به پذیرش حق کنید و آنان را به گونه بکنید که سرگردان شوند و پاسخی پیدا نکنند....
3. توضیحی درباره سبّ به نظر می رسد، دشنام اهل بدعت منوط به شروطی جایز است؛ چنان که در قرآن گروهی از کافران و منافقان حسب مورد چارپا و سگ و خر و چوب خشک نامیده شده اند. منتها باید به شروط آن توجه داشت و آن شروط عبارت اند از: 1. دشنام ذکر مطلبی دروغ و خلاف واقع نباشد؛ بلکه مطلبی راست مثل عیوبی که در بدعت گذار وجود دارد. 2. واقعاً شخص بدعت گذار باشد؛ یعنی سنتی را برخلاف اوامر خدا و رسول(ص) بنیان گذاشته باشد؛ نه این که هرکسی مخالف خودش را به بدعت گذاری متهم کند و بعد به او دشنام دهد. باید توجه داشت که اگر کسی سخن خود را به آیات و روایات مستند کرد، بدعت گذار نیست. می دانید که مجتهدها در عین حالی که همگی سخن خود را به آیات و روایات مستند میکنند، با هم در مواردی اختلاف نظر و فتوا دارند؛ اما همدیگر را به بدعتگذاری متهم نمی کنند. جهتش هم همین است که هریک از آنها برای نظر و فتوای خود شواهدی از آیات و روایات دارند. 3. نهی بدعت گذار مانند هر نهی از منکری باید مرحله به مرحله و از نرمی به شدت باشد. باید ابتدا با ادب و احترام و استدلال و بعد در صورت عدم تأثیر با اهانت و شدت ورزیدن باشد. ما ملاحظه میکنیم که خداوند در سوره طه حتی درباره فرعون به حضرت موسی و هارون میفرماید: اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى (44)؛ به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است. با او به نرمی سخن بگویید، شاید که پند گیرد یا از خدا بترسد. 4. باید احتمال تأثیر مثبت وجود داشته باشد؛ یعنی موجب شود، بدعت گذار از بدعت گذاری باز ایستد و مردم از پیرامونش پراکننده شوند؛ اما اگر دشنام دادن و اهانت به بدعت گذار او را جری تر کند و موجب شود که او به مقدسات ما دشنام دهد، نه تنها جایز نیست که حرام است؛ چنان که در قرآن آمده است: وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ (انعام/108)؛ کسانی را که بت ها را پرستش می کنند، دشنام ندهید تا آنان نیز خدا را از روی ستم و نادانی دشنام دهند. بنابراین هرگز پذیرفتنی نیست که تا اهل بدعتی را دیدیم با او به درشتی سخن بگوییم و حتی هیچ حدّی را در مورد او نگه نداریم و هرچه از دهانمان درآمد نثارش کنیم.
4. توضیحی درباره عشق درباره عشق این نکات درخور توجه است: 1. لفظ عشق با معنای مثبت یعنی علاقه شدید به خدا و عبادت او در روایات ما آمده است و ما نمونههایی از آن را در پست «مقام حضرت عشق علیه السلام» آوردهایم. بنابراین حتی لفظ عشق چیز جدید و نوآمدی نیست. 2. در قرآن اگرچه لفظ عشق نیامدهاست، اما معنای آن آمدهاست. عشق به معنای حب شدید است و در قرآن آمده است: وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ (بقره، 165)؛ مؤمنان به خدا حبّ شدید دارند. 3. اگر در پارهای از روایات عشق مورد مذمت قرار گرفتهاست، عشق به خدا نیست؛ بلکه عشق به جنس مخالف و در متابعت از هوی و هوس نفسانی است، به گونهای که وصال به او هرکاری را برای عاشق مباح سازد. این در حالی است که نه تنها عشق که حتی حبّ به جنس مخالف اگر در متابعت از هوی و هوس باشد، مذموم است؛ چنان که در قرآن آمدهاست: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ اْلأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل عمران/14)؛ شیطان حبّ خواسته های دنیوی مانند زنان و پسران و گنجینه های فراوان از طلا و نقره و اسب های نشان دار و چارپایان و مزرعه ها را آراسته است. آنها بهره زندگانی دنیاست و حال آن که بازگشتگاه زیبا نزد خداست. 5. چنان نیست که در آیات و روایات عبادت و اطاعات خدا تنها برای ترس از جهنم و طمع به بهشت تجویز شده باشد و اگر کسی خدا را برای حبّ و عشق به خود او عبادت و اطاعت کرد، سرزنش شده باشد. برخی تلاش دارند بگویند که عبادت و اطاعت در قرآن منحصر به این دو انگیزه است و ما ان شاء الله در پستهای بعدی شواهد فراوانی را از آیات قرآن به دست خواهیم داد که این پندار را باطل میسازد. ما در اینجا به یک نمونه بسنده میکنیم. در این آیهای که در پی میآید، اطاعت از خدا برای کسب رضای او مورد تأکید قرار گرفتهاست؛ نه برای طمع به بهشت: لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً (نساء،114)؛ در بسیاری از درگوشی سخن گفتنهای مؤمنان خیری نیست، مگر آن که به صدقهای یا کار پسندیدهای یا آشتی برقرار کردن میان مردم فرمان دهد و هرکه آن را برای جستن رضای خدا انجام دهد، خدا به او پاداش بزرگی خواهد داد.
|